حالا که احتمالا تنها اجتماع مجازی بازمانده هستیم، یک چیزی را بین خودمان بگویم:
دیروز از حدود ۱۰ صبح همهی راههای خروج از دانشگاه به سمت اصفهان بسته شد. نقلیهی دانشگاه تعطیل شد. ۱٪ اصفهانیها که رفتنشان خیلی خیلی ضروری بود با لطایفالحیل و راههای خیلی فرعی برگشتند و بقیه در مسجد دانشگاه و نمازخانههای دانشکدهها و تمام قسمتهای قابل دراز کشیدن خوابگاه و سالنهای ورزشی و هتل دانشگاه اسکان داده شدند. از ساعت ۶ صبح، نقلیه فعال شد و تا میدان جمهوری روندگان را رساند. ساعت ۸ هم پیجر خوابگاه تعطیلی دانشگاه را اعلام کرد. راستش فقط تا آن لحظه حس خوبی به غیرعادی بودن شرایط داشتم و برای اولین بار از تعطیلی دانشگاه خوشحال نشدم. عصر هم پیام تعطیلی فعالیتهای آموزشی فردا و لغو شدن تمام امتحانات و کوئیزها و سمینارهای هفته رسید.
فکر میکنم بیشتر ما تجربهی این حد نزدیکی به ماجرا را نداشتهایم!! نسلی همیشه آماتور هستیم که از قبلیها درمورد جنگ و انقلاب و التهابات پس از آن شنیدهایم یا در فیلمها دیدهایم. اینطور است که زیادی جو میدهیم که حس جا نماندن از هیجان نسلهای قبل را کنیم و وقتی دانشگاه تصمیم میگیرد خلوت کند و دانشجوها را از در دانشگاه به در خانههایشان در شهرهای مختلف بفرستد، بدون اینکه بدانیم چرا، در اولین فرصت ثبتنام میکنیم که جا نمانیم! تا سرحد توانمان هم شلوغش میکنیم و داد و فریاد راه میاندازیم. از هرکس سرجایش راحت است میپرسیم چقدر مسافت دارد و چرا به خانهاش نمیرود؟
کاش جوگیرها زودتر بروند و بقیه هم بخوابند و ما را از تحلیلهای صد من یه غاز و جملات تکراریشان محروم کنند. کاش کسی پیدا میشد دهان کلیشهای آدمها را میبست. کاش.
درباره این سایت